عرفان مركبه و عهد عتيق (2)
عرفان مركبه و عهد عتيق (2)
عرفان مركبه و عهد عتيق (2)
نويسنده:ابوالفضل محمودى
عرفان نظرى و هستى شناسىِ عرفان مِركَبَه
خداشناسى: در صورتى كه متون اخنوخى را به عنوان يكى از منابع مهم عرفان مِركَبَه تلقى كنيم، خداشناسى مِركَبَه را به اين صورت مى توان بيان كرد: خدا موجودى است بشروار كه در آسمانها استقرار دارد و به رغم حضور در آسمانهاى مختلف، محل اصلىِ استقرار، يا عرش او در آسمان هفتم، يا دهم (بنابر اختلافى كه در اين زمينه وجود دارد) است كه عَربَوت نام دارد. در اطراف عرش خداوند فرشتگان گوناگون حضور دارند و او را دائماً ستايش مى كنند و سرود قدوس، قدوس، قدوس را مى سُرايند. روى خداوند به گونه اى كه به نظر آمده است غيرقابل وصف، بسيار شگفت آور، مَهيب و بسيار وحشت آور است، همچون آهنى كه درون آتش مى درخشد و اخگر بيرون مى افكند. او قبل از هر چيز وجود داشته، جاويد و تغييرناپذير و غيرمصنوع است، خالق و حاكم همه چيزهاست و از برق چشم او طبيعت شگفت آور برق پديد آمده است. هيچ چيز امكان سرپيچى از او را ندارد و هر موجودى كه از او سرپيچى كرده تنبيه شده است. همه چيز را مى بيند و مى شنود و جز او خدايى نيست. خداوند در خلقت جهان از وسائطى (و يا اوصافى) استفاده مى كند كه از مهم ترينآن ها حكمت است كه بسيارى از امور از جمله انسان را حكمت مى آفريند، يعنى حكمت به امر خداوند اين امور را خلق مى كند.
از تأمل در اوصاف فوق معلوم مى شود كه خداشناسى عارفان مِركَبَه تفاوت چندانى با آنچه در متون مكاشفىِ عهد عتيق آمده است ندارد والبته با آنچه در كتب متقدم عهد عتيق در مورد اوصاف الهى وارد شده است تفاوتهايى دارد. به تعبير ديگر چنين مى توان گفت تفاوت ميان خداشناسى مِركَبَه با خداشناسى متون متقدم عهد عتيق، كم و بيش همان تفاوت ميان اين متون با متون متأخر بويژه ادبيات مكاشفى است. با وجود اين، نكاتى وجود دارد كه به آن ها اشاره مى كنم. البته اين نكات بيشتر معطوف به تفاوت ميان خداشناسىِ متون متقدم به ويژه تورات با ادبيات مكاشفى است:
1. در تورات و متون متقدم به نظر نمى آيد كه خداوند جايگاه خاصى داشته باشد و حتى در متون مكاشفى نيز تا آنجا كه نگارنده تفحص نموده، به چنين امرى تصريح نشده است، ولى در متون اخنوخى جايگاه خداوند در آسمان هفتم و يا دهم مشخص شده است.
2. در متون متقدم و تورات، خداوند در ميان قوم خود حضور بسيار فعالتر و ملموسترى دارد و به كرّات بر آن ها ظاهر مى شود و يا به تعبير تورات در مواقع متعدد «جلال خداوند ظاهر مى شود»، ولى در ادبيات اخنوخى، خداوند از زندگى مردم دورتر به نظر مى آيد و در جلال و جبروت خود قرار دارد و بيشتر، فرشتگان او هستند كه با انسان ها تماس پيدا مى كنند و نه خود او. به تعبير ديگر، در بخش هاى پيشين، خداوند همچون يك سردار مهاجر و مهاجم ظاهر مى شود و در متون مكاشفى و مِركَبَه همچون يك پادشاه مقتدر و مستقر، با بارگاه، و جلال و شكوه شاهانه. در مورد آيات دسته اول براى نمونه مى توان به اينها اشاره كرد:
«و من در ميان شما خواهم خراميد و خداى شما خواهم بود و شما قوم من خواهيد بود».لاويان: 13/26
«آنگاه خداوند به من يعنى موسى گفت به ايشان بگو كه نرويد و جنگ منماييد; زيرا كه من در ميان شما نيستم مبادا از حضور دشمنان خود مغلوب شويد».
تثنيه:43/1
«آنگاه آن مردان از آنجا به سوى سدوم روان شده و ابراهيم در حضور خداوند هنوز ايستاده بود...». پيدايش: 22/18
و ده ها آيه ديگر كه بارها به فرارسيدن جلال يهوه و يا حضور او در ابر و غيره اشاره مى كنند; همچون آيات 22ـ11/14; لاويان: 8/9; خروج: 7ـ5/35; خروج: 13ـ10/16; خروج: 38ـ34/40; لاويان: 24ـ23/29; 4ـ1/10. از ميان اينها اين آيات نيز قابل توجه هستند:
«خداوند مرد جنگى است، نام او يهوه است. ارابه ها و لشكرها را به دريا انداخت...».
«كيست مانند تو اى خداوند؟ در ميان خدايان تو مهيب هستى در تسبيح خود و...». خروج: 13ـ3/15
و از آيات دسته دوم مى توان به آيات مربوط به شهود اشعيا اشاره كرد:
خداوند را ديدم كه بر كرسى بلند و اعلا نشسته بود و هيكل از دامن هاى وى پر بود و سرافين بالاى آن ايستاده بودند كه هر يك از آن ها شش بال داشت و...» اشعيا: 10ـ1/6
3. بشروار انگارىِ خداوند نيز به ويژه به نحوى كه در متون شيعور قوما مطرح شده است، لزوماً نبايد متأثر از فرهنگ ها و آيين هاى ديگر باشد، بلكه مى تواند نوعى برداشت ظاهرى از بسيارى از آيات عهد عتيق باشد به ويژه آياتى كه بر همانندىِ انسان با خدا تأكيد دارند مثل اين آيه:
«پس خدا گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبيه ما بسازيم... پس خدا آدم را به صورت خود آفريد، او را به صورت خدا آفريد، ايشان را نر و ماده آفريد. پيدايش: 27/1
اگر انسان شبيه خدا آفريده شده باشد پس، در برداشت لفظى و ظاهرى خداوند شبيه به انسان است، ولى از آنجا كه خداست و داراى توان و قدرت و اوصاف الهى است بنابراين بايد بسيار عظيم و... باشد. اين عظمت در متون مذكور در قالب ابعاد عظيم و نجومى توضيح داده شده است.
4. يكى از نكات قابل توجه در اوصاف روى الهى به نحوى كه در متون مِركَبَه و مكاشفى توضيح داده شده است همانندىِ آن با آتش است. در متون اخنوخى صورتى درخشان از خداوند مطرح است كه مانند آهن در درون آتش مى درخشد و اخگر بيرون مى افكند.
ارتباط خداوند با نور و آتش در ادبيات مِركَبَه چيز تازه اى نيست تقريباً در سراسر عهد عتيق از سفر آفرينش به بعد رابطه نزديكى ميان خدا با آتش و نور وجود دارد و ظاهراً اين امر از باورهاى كهن بنى اسرائيل حتى قبل از موسى بوده است. اين ارتباط با آتش و نور نه تنها در مورد خداوند، بلكه در مورد مأموران الهى نيز صادق است و حتى كسانى كه با خداوند مواجه شده اند مشمول اين امر مى گردند و نورانيت و درخشندگى ظاهرى پيدا مى كنند:
اما در مورد خداوند:
«يهوه، خدايت آتش سوزنده و خداى غيور است». تثنيه:24/2
«اما موسى به حوريب... كه جبل خداوند باشد آمد و فرشته خداوند در شعله آتش از ميان بوته اى بر وى ظاهر شد و چون او را نگريست، اينك بوته به آتش مشتعل است، اما سوخته نمى شود...». سفر خروج: 2و1/3
«در روزى كه خداوند با شما در حوريب از ميان آتش تكلّم مى نمود، هيچ صورتى نديديد; مبادا فاسد شويد...». تثنيه:15/4
«... و ديدم كه اينك شبيهى مثل صورت آتش بود، يعنى از نمايش كمر او تا پايين آتش و از كمر او تا بالا مثل منظر درخشندگى مانند صورت برنج لامع ظاهر شد...». حزقيال: 3ـ1/8
و در مورد مأموران الهى:
«من بر كنار نهر عظيم دجله بودم و چشمان خود را برافراشته ديدم كه ناگاه مردى ملبس به كتان كه كمربندى از... جسد او مثل زبرجد و روى وى مانند برق و چشمانش مانند شعله هاى آتش و بازوهايش مثل برنج صيقلى....». دانيال 7ـ5/10
و در مورد كسانى كه با خداوند مواجه شدند:
«و واقع شد كه موسى ندانست كه به سبب گفتوگو با او پوست چهره وى مى درخشيد، اما هارون و جميع بنى اسرائيل موسى را ديدند كه اينك پوست چهره او مى درخشد... پس موسى نقابى بر روى خود كشيد...». خروج: 35ـ29/34
حاصل آن كه خداشناسىِ مِركَبَه عمدتاً ادامه همان باورهاى يهودىِ مأخوذ از عهد عتيق است، كه البته در مواردى فربه تر شده و يا تحت تأثير عناصر بيگانه قرار گرفته است، مثلا عظمت و شكوه شاهانه خداوند، استقرار او در آسمان هفتم و يا دهم از ملحقات تدريجى بعدى است و اين تعبير در متون اخنوخى نيز كه «از برق چشم او طبيعت شگفت آورِ برق پديد آمده است»، به اين شكل، گويا از تأثيرهاى بعدى عناصر بيگانه است. از ديگر امورى كه مى توان آن را نشانه تأثير عوامل بيگانه دانست، ارتباط «حكمت» با خداوند است. «حكمت» به نحوى كه در متون اخنوخى مطرح شده است، همچون يك فرشته عمل مى كند، فرشته اى بسيار عظيم الشأن كه خلقت انسان توسط او انجام مى شود. البته در اين متون، «حكمت» به عنوان يك فرشته خوانده نشده، اما نقشى كه ايفا مى كند، نقش يك فرشته است. گويا اين وظيفه وساطتى كه به حكمت داده شده است، از تأثيرهاى هلنى خالى نباشد با توجه به تأثير عناصر هلنى در اعتقادات يهودى بويژه در دوره تأليف آثار اخنوخى و ديگر منابع مربوط به عرفان مِركَبَه، اين امر بعيد نيست و بسيار هم محتمل است. آثار اخنوخى اگر هم مستقيماً تحت تأثير عناصر هلنى قرار نگرفته باشند، به واسطه آثار حكمتى عهد عتيق مى توانند پذيراى اين عناصر شده باشند.
انسان شناسىِ مِركَبَه:
انسان از مرئى و نامرئى سرشته شده است و توان سخن گفتن دارد و خدا او را با احترام و شكوه در زمين قرار داد تا بر زمين فرمانروايى كند و حكمت خداوند را داشته باشد و تنها مخلوق الهى است كه از خاك به وجود آمده است. خداوند به انسان، خوبى و بدى و راه نور و ظلمت را نشان داده است تا بداند كه آيا انسان به خداوند عشق دارد يا از او بيزار است و معلوم دارد كه چه كسى در درون خود، او را دوست دارد. انسان از طبيعتِ خود، ناآگاه است و همين موجبء گناهكارى او مى شود و البته نتيجه گناه، مرگ است.
خلقت زن از طريق دنده آدم انجام گرفت تا مرگ از طريق زنِ آدم به سراغ او بيايد.... آدم در زمين براى حكومت بر آن، خلق شده بود، ولى به دليل فريب خوردن از شيطان كه از طريق حوا انجام گرفت، از اين امر باز ماند و از فردوس رانده شد و به زمين آمد، ولى از سوى خداوند نفرين نشد. زمين و آفريده هاى ديگر نيز نفرين نشدند، ولى كارهاى بد انسان نفرين شده اند.
از تأمل در انسان شناسىِ اخنوخى برمى آيد كه عناصر اصلى آن همچون خلقت انسان از خاك، سرشتن انسان از دو جنبه مرئى و نامرئى و يا خاك و نفخه الهى، برترىِ او بر ساير موجودات و حاكميت او بر آن ها خلقت حوا از جزئى از آدم و يا دنده انسان و نيز سقوط انسان و رانده شدن او از بهشت، همان مسائلى است كه در عهد عتيق وارد شده است. برخى از آيات عهد عتيق در اين مورد عبارتند از:
«خداوند آدم را از خاك زمين بسرشت و در بينىِ وى روح حيات دميد و آدم نفْسِ زنده شد». پيدايش: 7/2
«و خدا گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبيه ما بسازيم تا بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و بهايم و بر همه زمين و همه حشراتى كه بر روى زمين مى خزند حكومت نمايد». پيدايش: 27/1
آيات متعدد ديگرى نيز وجود دارند كه نيازى به ذكر آن ها نيست.
اما تفاوت هايى نيز ميان انسان شناسىِ اخنوخى و انسان شناسى عهد عتيق وجود دارد:
1. در عهد عتيق به غير از خلقت انسان از خاك، سخنى از مواد تشكيل دهنده هفتگانه نيست، افزون بر اين، طبايع هفتگانه انسان نيز كه در اين متون آمده، در عهد عتيق مطرح نشده اند.
3. نكته جالب توجهى كه در انسان شناسى مِركَبَه بر مبناى متون اخنوخى وجود دارد اين است كه معيار آزمون انسان عشق الهى است. خداوند راه نور و ظلمت را به انسان نشان داد تا بداند كه چه كسى به خداوند عشق دارد و در درون خود به او محبت مىورزد.
3. در متونِ اخنوخى، زن وسيله اى براى ميرايىِ انسان است: «تا مرگ از طريق زن آدم به سراغ او بيايد.» گويى خلقت زن، فريب او توسط ابليس و فريب آدم توسط حوا، برنامه اى از پيش تعيين شده براى گناهكارىِ انسان و در نتيجه ميرايىِ اوست.
محتملا تفاوت هاى سه گانه فوق از جمله امورى هستند كه به خارج از سنّت عبرى تعلق دارند و از فرهنگ هاى ديگر، يعنى هلنى و گنوسى و غيره وارد انديشه يهوديان شده اند.
نكته قابل توجهى كه در انسان شناسى اخنوخى وجود دارد اين است كه برخلاف انديشه هاى گنوسى، مانوى و برخى ديگر از سنت هاى عرفانى، جسم انسان همانند ساير جنبه هاى مادى زندگى اساساً خير هستند. در متون اخنوخى تصريح شده است كه نه انسان و نه هيچ آفريده ديگرى از زمينيان مورد لعن خداوند قرار نگرفته اند. و اتفاقاً در همين مورد، تفاوت مختصرى ميان اين متون و عبارتى از سفر آفرينش وجود دارد; آنجا كه خداوند به انسان مى گويد:
پس زمين به سبب تو ملعون شد و تمام ايام عمرت از آن با رنج خواهى خورد و خار و خس برايت خواهد رويانيد... پيدايش: 18ـ17/3
انديشه خلقت و جهان شناسى مِركَبَه (براساس متون اخنوخى)
همانندى ها: ترتيب خلقت موجودات در سفر آفرينش و اخنوخ دوم با اندكى اختلاف مشابه هم ذكر شده است كه تقريباً به اين صورت است: روز اول; ايجاد و تفكيك نور و ظلمت و مشخص كردن مرزهاى اين دو و اقدام بعدى ايجاد آسمان و افلاك است. ايجاد گياهان و نباتات ميوه دار، اقدام بعدى است. در هر دو ايجاد اجرام درخشان سماوى براى روشنايى زمين در روز چهارم ذكر شده است بنابراين، خورشيد و ماه و ستارگان در اين روز خلق شده اند. موجودات دريايى و پرندگان در روز پنجم خلق شده اند خلقت هفت انسان يعنى آدم و حوا نيز در آخرين مراحل آفرينش و در روز ششم انجام گرفته است.
بنابراين در ترتيب خلقت موجودات به غير از برخى جزئيات تفاوت چندانى مشاهده نمى شود; مثلا در اخنوخ دوم، خلقت خزندگان و ساير حيوانات روى زمين به همراه پرندگان و آبزيان در روز پنجم ذكر شده در صورتى كه در سفر پيدايش، خلقت آبزيان و پرندگان در روز پنجم و خزندگان و ديگر حيوانات در روز ششم ذكر گرديده است.
در مورد نيكى سرشتى موجودات نيز در هر دو اتفاق نظر وجود دارد و هيچ كدام از اين دو سرشت ماده را پليد و شرّ نمى دانند، ملعون شدن زمين نيز كه در سفر پيدايش (18 و 17/3) مطرح شده، امرى عارضى است كه در نتيجه خطاها و اعمال انسان به وجود آمده است و ذاتى نيست. (البته در اخنوخ دوم همين امر نيز انكار شده است)، حتى ابليس نيز كه در اخنوخ دوم، روح پليد مكان هاى زيرين ناميده شده، ذاتاً پليد تلقى نشده بلكه فرشته اى ذكر شده است كه به جهت خطاهاى خود از صف فرشتگان رانده شده است. بنابراين هيچ چيز ذاتاً پليد معرفى نشده است. براساس هر دو متن به نظر مى آيد كه باغ عدن بر روى زمين و در مشرق قرار دارد ديگر آمده است كه او پيوسته در فردوس بود، كه محل آن در همين اخنوخ، آسمان سوم ذكر شده و يا جايى كه از آسمان سوم قابل مشاهده است.
ناهمانندى ها و نكات قابل ملاحظه: براساس اخنوخ دوم آنچه در آغاز آفرينش به خواستِ خداوند اتفاق مى افتد، آفرينشِ از عدم نيست، بلكه مرئى شدن نامرئى ها و يا عينيت يافتن و محسوس شدن امورى است كه پيشتر به صورت غيرمرئى و مثلا شايد به صورت مثالى وجود داشته اند، در صورتى كه آنچه از ظاهر دو فصل اول سفر آفرينش استفاده مى شود، خلقت اشيا از عدم است، نه عينيت يافتن امورِ از پيش موجود. اگر چنين برداشتى از اخنوخ دوم، صحيح باشد، به خوبى نشان دهنده تأثير عناصر ايرانى، يا هلنى و افلاطونى بر اين تفكرات و ياد آور فروهرهاى ايرانى و يا مُثُل افلاطونى خواهد بود.
2. نكته قابل توجه ديگر در هنگام آفرينش، اين است كه خداوند همه چيز را به واسطه دو مبدأ مرئى مى سازد; يعنى مطابق اخنوخ دوم ابتدا دو مبدأ به امر خداوند حضور پيدا مى كنند.
وجود اين دو مبدأ ممكن است ما را به ياد دو مبدأ خير وشرّ يا سپنته مينو و انگره مينوى زرتشتى بياندازد، اما نكته قابل توجهى كه اين انديشه را از ثنويت زرتشى متمايز مى سازد، اين است كه در اينجا، عمل هر دو مبدأ توسط خداوند، «خوب» توصيف مى شود (من ديدم كه خوب است) بنابراين نمى توان اَركس را معادل اهريمن زرتشتى دانست كه اعمال وى مورد تاييد اهورا مزدا نيست و حتى در آيين زرتشتىِ متأخر در برابر اهورا مزدا قرار دارد.
3. براساس اخنوخ دوم به نظر مى آيد كه زمين و املاك از آب به وجود آمده و آب نيز تركيبى از نور و ظلمت است. در اين صورت چنين مى توان گفت اين امور تركيبى از نور و ظلمت هستند. اين امر نيز مى تواند نشانگر تأثير انديشه هاى ثنوىِ بيگانه و مثلا گنوسى و مانوى باشد، هر چند همان گونه كه اشاره شد، اعتقاد به پليدىِ سرشتىِ ماده و ظلمت در اينجا راه نيافته است.
4. برخلاف سفر پيدايش كه هيچ اشاره اى به خلقت فرشتگان و كيفيت آفرينش آن ها نمى كند، در متون اخنوخى، آفرينش فرشتگان از آتش ذكر شده كه در روز دوم خلقت انجام گرفته است.
5. مراتب جهان به نحوى كه در اخنوخ دوم آمده، بدين شرح است: جهان به سه بخش اصلى تقسيم مى شود 1. آسمان ها 2. زمين 3. جهان زيرين و يا هاويه. آسمان خود داراى مراتب هفتگانه و يا دهگانه است و مبدأ بسيارى از چيزهايى است كه ما از روى زمين مشاهده مى كنيم; از قبيل برف، باران، طوفان، ماه، خورشيد و ساير امور مادى، علاوه بر اين، جايگاه فرشتگان و موجودات برين نيز است. موجودات آسمانى براساس درجاتِ وجودى و رفعت مقام خود در يكى از طبقات آسمان جاى دارند. بنابراين ميان درجه وجودى و معنوىِ موجودات و ارتفاع فيزيكى ارتباطى مستقيم وجود دارد. بدين لحاظ، خداوند كه در بالاترين رتبه وجودى قرار دارد جايگاه و مقرّ اصلى اش در آسمان آخرين، يعنى آسمان هفتم و يا دهم قرار دارد. ترتيب آسمانها و ساكنان آن ها بدين قرار است:
در آسمان اول، دريايى قرار دارد كه احتمالا منبع اصلىِ باران است، كما اين كه در همين آسمان، انبارهاى برف و شبنم قرار دارند كه فرشتگانى از آن ها نگهبانى مى كنند.
آسمان دوم، محل تاريكى هايى عظيم تر از تاريكى هاى زمين است و فرشتگان گناهكار كه تحت رهبرىِ شيطان از فرمان خداى نور سرپيچى كردند، در اين آسمان بسر مى برند.
آسمان سوم جايگاه فردوس و دوزخ است. در فردوس كه محل تردد خداوند و جايگاه نيكوكاران است، درخت حيات قرار دارد كه ريشه آن در باغ پايان زمين است. از اين باغ، سيصد فرشته نگهبانى مى كنند. جايگاه بدكاران نيز در همين آسمان قرار دارد كه آتش غليظى پيوسته در آن زبانه مى كشد و چشمه اى از آتش در آن روان است.
آسمان چهارم جايگاه ماه و خورشيد است. خورشيد بر روى چرخى روان است و از مشرق به سوى مغرب مى رود. در مشرق و مغرب هر كدام به طور قرينه داراى شش دروازه است كه خورشيد از دروازه هاى مشرق آغاز و به دروازه هاى غربى وارد مى شود و تعداد زيادى از فرشتگان نيز در حركت و افروختن آن دخالت دارند. ماه نيز وضعيتى مشابه دارد و البته دروازه هاى ماه دوازده عدد هستند.
در آسمان پنجم گريگوريان قرار دارند كه همچون انسان، ولى بسيار بزرگترند و چهره اى عبوس دارند رئيس ايشان شيطان است كه به انكار خداى نور پرداخته است.
در آسمان ششم رؤساى فرشتگان قرار دارند كه بسيار نورانى هستند و بسيارى از امور با فرمان و تدبير آن ها انجام مى شود.
در آسمان هفتم منطقة البروج قرار دارد. از اين آسمان تا آسمان دهم محل فرشتگان بزرگ و عالم الوهيت است. همان گونه كه ملاحظه مى شود اين نظام كيهان شناختى چندان ارتباطى با عهد عتيق به ويژه سفر پيدايش ندارد و بيشتر انعكاس تأثيرات بعدى و باورهاى زمانه است.
1. عهد عتيق.
2. 2Enoch.
3. 1Enoch.
4. Daniel H.Frand and Oliver Leaman (ed), History of jewish philosophy, Routledge, 1997.
5. Epstein, Judaism.
6. Gershom G.Scholem, Mejor Trends in Jewish Mysticism, Schocken Books, New York, 1954.
7. Ninian Smart, The Religious Experience of Mankind, charles Scribner's sons, New York, 1983.
8. Mircea Eliade (ed), Encyclopedia of Reliion, Macmilian publishing company, 1987.
9. Edward Craic (ed), Routledge Encyclopedia of philosophy, London and New York, 1998.
10. Encyclopedia Judaica.
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}